...
فصل نامه ها
فصل نامه شماره سیزدهم ( خزان سال 1398)
صلح در افغانستان به بنبست مواجه شدهاست. این که علت اصلی این بنبست چیست، پژوهشگران داخلی و خارجی دیدگاههای گوناگونی دارند؛ لیک بهنظر میرسد هیچیکی به پویایی طالبان در استراتژی و تکتیک جنگی نپرداختند؛ گرچه شاید بتوان بهگونهیی ضمنی پاسخهایی در این زمینه دریافت کرد. از اینرو، این نوشته تلاش دارد تا میان پویایی طالبان و شکست پروژه/ پروسه صلح ارتباط برقرار نموده و آن را تبیین نماید. پرسش این که پویایی طالبان در زمینههای گوناگون چه تأثیری بر شکست پروژه صلح افغانستان داشته است؟ فرضیه این است که شکست پروژه صلح را باید ناشی از پویایی طالبان در کشور، منطقه و جهان دانست. با روش توصیفی- تحلیلی، با استفاده از دادههای معتبر کتابخانهیی فرضیه مذکور یا بررسی کرده، یافتهها نشان میدهند که ارتباط مؤثر با دولت متخاصم، بهویژه ضدغربی؛ تلاشهای استراتژیک و بلند دامنه پویایی خود را نشان داده و با استفاده از تیوری انفعال استراتژیک دولت افغانستان و متحد غربی آن را به چالش کشید. این مسئله سبب شد تا صلح به نتیجه دلخواه دولت افغانستان و پشتیبانهای جهانی او نینجامد. نویسنده : مصطفی عاقلی و جمیل احساس
دینامیک قدرت و پویایی امنیت و دامنه¬ آن، امروزه از مرز حاکمیت ملی کشور¬ها فراتر رفته است. بهطوریکه توزیع قدرت میان بازیگران بزرگ نظام بین¬الملل، همراه است با تهاجمی¬گری و نقض حاکمیت ملی قدرت¬های کوچک، امروزه دولت¬های عمده نظام بین¬الملل، امنیت داخلی خود را در ورای، مرز¬های خود جستجو می¬نمایند. افغانستان ازاینجهت مورد توجه است که سیاست و قدرت در این کشور نزدیک به دو قرن است که مورد تهاجم، سلطه و نفوذ از سوی قدرت¬های بزرگ و هژمون بوده است. که این موارد برای افغانستان، همواره بی¬ثباتی¬های فراوان در پی¬داشته است. بیثباتی¬های افغانستان ابعاد متمایزی دارد از جمله: بیثباتیناشی از ساختار نظام¬بین¬الملل و منطقه و بیثباتی¬های ناشی از تهاجمیگری ابر قدرت¬¬ها و... . این پژوهش در صدد پاسخ به این سئوال است که چرا افغانستان بیش از همه کشور¬ها در بیثباتی دوامدار به سر می¬برد؟ و علل و انگیزه¬های این بی¬ثباتی از کجا ناشی می¬شود؟ فرضیه نشان میدهد که بیشتر بیثباتی¬های افغانستان ناشی از تغییر و تحول ساختار کل نظام بین¬الملل، منطقه و تهاجمیگری ابر قدرت¬ها است. نویسنده : سروش عزیزی
ارتش پاکستان از جمله قدرتهای منطقهیی مؤثر و فعال در خرده نظامهای جنوب آسیا بهشمار میآید که نقشآفرینی آن بیش از سایر بازیگران منطقهیی بر منافع و امنیت افغانستان تأثیر سلبی و یا ایجابی دارد. نقشآفرینی ارتش این کشور بهخصوص سازمان آیاسآی آن بهلحاظ کمی و کیفی دستخوش دگرگونی شگرفی شده و اردوی پاکستان نقش مهمی را در امنیت افغانستان دارد. حال پرسش این است که مهمترین علت گسترش ناامنی افغانستان از ۱۹۹۲ الی ۲۰۱۸ میلادی چه بودهاست؟ فرضیه پژوهش دخیل بودن ارتش پاکستان در قاچاق اسلحله و مواد مخدر را یکی از مهمترین علل گسترش ناامنی در افغانستان میداند. در این تحقیق از روش علی کار گرفته خواهد شد. یافتههای تحقیق حاکی از آن است که در افغانستان، مداخله اردوی پاکستان، برای دست یافتن به اهداف تعیینشده خویش در افغانستان است، که برای این منظور از طریق قاچاق اسلحه و موادمخدر و تمویل گروه های مخالف دولت افغانستان در ناامن کردن این کشور همواره تلاش نموده و از اینطریق برای رسیدن به نتیجه مطلوب و اهداف خویش از این گروهها استفاده میکند. کلید واژهها: اردوی پاکستان، قاچاق اسلحه، موادمخدر، افغانستان، ناامنی. نویسنده : حکمتالله لعلزی
پاکستان از جمله کشورهایی است افراطگرایی را از همان زمان تأسیس تجربه نموده است. نمونههای آنرا میتوان در قومگرایی افراطی، جداییطلبی قومی و فرقهگراییهای افراطی در این کشور مشاهده کرد. این کشور در چند دهه اخیر مخصوصا بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و اعلام جنگ علیه تروریسم امریکا، شاهد افزایش بیسابقه افراطگرایی بوده است. افزایش گروههای ستیزهگر، حملات تروریستی، انفجار و انتحار در این کشور نمونههایی از افزایش افراطگرایی شکلگیری خشونتآمیز آن بعد از سالهای ۲۰۰۱-۲۰۰۲ بودهاست، که سبب ناآرامی و بیثباتی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این کشور گردیده است. با وجود تلاشهای نظامهای سیاسی، حکومت این کشور و کمکهای جامعه جهانی، افراطگرایی در این کشور رو به افزایش است. پرسش این است که چرا افراطگرایی در این کشور افزایش یافته است؟ فرضیه این مقاله تلاش ارتش پاکستان برای حفظ قدرت و نفوذ خود که همواره تلاش نموده تا فضای سیاسی کشور را امنیتی بسازد، مهمترین علت گسترش افراطگرایی است. این نوشته به روش توصیفی-تحلیلی بررسی شده و یافتهها میرسانند که ارتش پاکستان از مشکلات قومی، زبانی، فرقهای و مذهبی استفاده ابزاری نموده است که این باعث افزایش افراطگرایی در این کشور بهخصوص بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ گردیده است. كلیدواژهها: پاکستان، افراطگرایی، ارتش، فضای سیاسی، امنیتی ساختن. نویسنده :مژگان جلال
افغانستان در سال ۱۷۴۷ رسما بهعنوان دولت پا به عرصه وجود گذاشت و روی هم رفته برای تکامل چهار شاخص یک دولت مستقل تلاش کرد، اما از آن زمان تا حال حکومتها در این کشور نتوانستهاند که دولت دارای حاکمیت فراگیر را شکل داده و با تحدید حدود و مرزها، ملیتهای ساکن در محدوده این جغرافیا را تابع مرجع دولت واحد نموده تا مؤلفههای دولت – ملت شکل بگیرند. سه دهه جنگ های داخلی و روی کار آمدن رژیم طالبان شیرازه دولت در افغانستان را از بین برد و مؤلفههای شکلگیری دولت – ملت را که پیش از آن پایهگذاری شده بود نیز نابود ساخت و این وضعیت افغانستان را به یک دولت ناکام مبدل کرد. حال پرسش این است که مهمترین علت عدم کارایی سیاست دولتسازی ایالاتمتحده امریکا میان سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۵ میلادی در افغانستان چه بوده است؟ فرضیه پژوهش این است که اجرای روند دولتسازی در چارچوب استراتیژی جنگی – نظامی یکی از مهمترین علل عدم کارایی سیاست دولتسازی ایالاتمتحده امریکا میان سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۵ میلادی در افغانستان بوده است. یافتههای این تحقیق نشان میدهد که دولتسازی نظامیگرایانه باعث عدم کارایی سیاست دولتسازی ایالاتمتحده امریکا در افغانستان بوده است. کلیدواژهها: دولتسازی، نظامیگری، افغانستان، ایالاتمتحده امریکا، تروریزم نویسنده :مرسلین ارسلا
مردم افغانستان از ۱۷۴۷ میلاد تا حال، نظامهای سیاسی گوناگونی را تجربه نمودهاند. میتوان از پادشاهیهای مطلقه، مشروطه، جمهوری تک حزبی، حاکمیت چپ رادیکال و حکومت اسلامی از نوع - مجاهدین و طالبان - نام برد. این رژیمها هرگز نتوانستند الگوی مطلوب و مناسبی از حکومتداری فراگیرکه درآن توسعه و نوسازی تعریف شود، ارایه نمایند. مردم عام و تشکلات اجتماعی- سیاسی نیز در ساخت سیاسی اکثریت این نظامها، کمترین نقش را داشتند. توافقنامه بن، ۵ دسامبر ۲۰۰۱ برای اولین بار زمینه را برای تشکیل حکومتی جدید و فراگیر هموارکرد. از دستاوردهای حکومت جدید با همکاری تخنیکی ملل متحد، بها دادن به مشورهها و دیدگاههای مردم در تدوین هشتمین قانوناساسی است که با تلفیقی از آموزههای لیبرال دموکراسی و اصول اسلامی انفاذ شده است. هرچند ساخت جدید سیاسی توانست به ایجاد نهادهای دموکراتیک و بوروکراسی مدرن کمک نماید، اما بهدلیل ناآگاهیهای سیاسی مردم و ناتوانایی نظام نوین در تبیین ساخت جدید سیاسی، ساختار لیبرالی درتصادم با کارکردگرایی سنتی مواجه شد. در نتیجه نخبگان سیاسی حاکم، محدودیتهای پوشیده و گاه عریانی را برای مشارکت مستقل مردم و بهویژه احزاب سیاسی فراهم کردند. فرایند غیر دموکراتیکی که از یکطرف منتج به کارکردگرایی سنتی بیشتر احزاب شد و از طرفی جامعهپذیری سیاسی را در ساخت سیاسی معیوب نمود. بنابراین، در این نوشته منطبق با نظریه ساختاری کارکردی که یکی از چند نظریه در جامعهشناسی سیاسی است، چرایی این تصادم که سیاست و حکومت را به بحران کشانده است، پرداخته می شود. واژههای کلیدی : افغانستان، لیبرال دموکراسی، کارکردگرایی سنتی احزاب، بحران در سیاست و حکومت نویسنده : محمدابراهیم فروزش
همکاری میان کشورهای عضو شانگهای رو بهگسترش است. این همکاریها روز به روز تقویت میشوند. تاجایی که همگرایی را در عرصههای سیاسی و امنیتی و همچنین اقتصادی و فرهنگی شاهد هستیم. هدف پژوهش حاضر تبیین رابطه حضور امریکا در منطقه و همگرایی میان اعضای شانگهای میباشد. پرسش ایناست که مهمترین علت گسترش همکاری میان اعضای شانگهای چیست؟ فرضیه تحقیق نشان میدهد که مهمترین علت گسترش حضور ایالاتمتحده در منطقه است. روش پژوهش ما علی است. با استفاده از مواد کتابخانهیی فرضه پژوهش را به آزمون گرفتهایم. یافتهها میرسانند در حالی که کشورهای منطقه از حضور ایالاتمتحده بهدلیل استقبال از فرصتهای اقتصادی و تکنولوژیکی، استقبال توأم با احتیاط را در پیش گرفته است؛ روسیه و چین دو همسایه نیرومند این حوزه، حضور غرب را در این منطقه نقطه آغاز تنشهای منطقهیی و جهانی و به گونهیی تهدید علیه منافع درازمدت خویش تفسیر میکنند. این رویکرد به حضور امریکا در منطقه، سبب شده تا چین و روسیه در پی ایجاد نوعی بازدارندگی در برابر نفوذ امریکا در منطقه برآیند. استراتیژی چین و روسیه سبب خلق نوعی اتحاد در میان اعضای کشورهای منطقه در برابر نفوذ امریکا در منطقه گردید، این امر سبب شد تا پیمان شانگهای از وضعیت یک پیمان موجود در کاغذ به یک پیمان دارای واکنش و کنش در منطقه تبدیل شود. گسترش همگرایی میان اعضای پیمان شانگهای در سالهای اخیر یکی از مهمترین تحولات منطقهیی است. واژگان کلیدی: همگرایی منطقهیی، شانگهای، امریکا. روسیه. چین. رقابت. نویسنده : زیبا حیدری
حقوقبشر بهعنوان یکی از موضوعات مهم حقوقی بینالمللی از آنچنان اهمیت جهانی برخوردار شده است که تبدیل به یکی از معیارهای اصلی ارزیابی عملکرد دولتها گردیده و همچنین چگونگی برخورد با آن، بیانکننده جایگاه و اعتبار اخلاقی دولتها در جامعه بینالمللی میباشد. با این حال مباحث مربوط به جهانشمولی حقوقبشر با توجه به تنوع باورها، ایدئولوژیها و فرهنگها ی مختلف در جوامع امروزی به اندازه اهمیت رعایت آن، همیشه مطرح بوده است. اما بهنظر اغلب، حقهای بشری تصریح شده در اعلامیه جهانی حقوقبشر نه تنها هیچ منافاتی با تنوع فرهنگی موجود در جوامع ندارد ، بلکه یکی از مهمترین امتیازات حقوقبشر این است که در جهان متنوع و بهشدت متکثر میتواند دیدگاهی واحد و رویهیی یکسان در برخورد با انسان ایجاد کند . این مقاله در پی تأکید و بررسی این موضوع میباشد. این تحقیق تلاش نموده با استفاده از منابع کتابخانهیی و بهشیوه توصیفی – تحلیلی مسأله تحقیق را بررسی گیرد. واژگان کلیدی: حقوقبشر ، حقشرط، معاهدات بینالمللی، جهانشمولی حقوقبشر نویسنده :خداداد وطنخواه